به گزارش ایکنا، روشهای مختلفی از جانب پژوهشگران و محققان قرآنی برای مطالعه درباره مسائل قرآنی وجود دارد و یکی از این روشهای جدید و کارآمد، مطالعات میانرشتهای است. البته دیدگاهها در اینباره متفاوت است و افرادی با چنین روشی مخالفاند. برای بررسی بیشتر این موضوع با حجتالاسلام والمسلمین مسعود تاجآبادی، پژوهشگر و مدرس مرکز تخصصی تفسیر ائمه اطهار(ع)، به گفتوگو نشستیم که متن آن در ذیل آمده است.
تحلیل شما از مطالعات میانرشتهای قرآن کریم چیست؟
بنده مطالعات میانرشتهای را این گونه تعریف میکنم که اگر بخواهیم یک مطالعه میانرشتهای در حوزه قرآن و علوم دیگر داشته باشیم، مطالعه ما روشی یا نظری است؛ روشی بدین معناست که از روشهای دیگر علوم برای فهم مقاصد قرآن کریم بهره ببریم، به عنوان مثال فلسفه به عنوان یک دانش نظری و عقلی، روشی دارد که همانا روش تفکر و برهان است یا روش عرفان نظری در درک حقایق، روش مکاشفه است. حال اگر از روش مکاشفه یا عقلی برای فهم آیات توحید در مقاصد قرآن استفاده کنیم، آن را مطالعه میانرشتهای روشی مینامیم.
مطالعه میانرشتهای نظری به این معناست که اصطلاحات یک علم همانند عرفان نظری یا فلسفه و معارف قرآن کریم را با هم تداخل و ترکیب کنیم و با این دادوستدها درباره آن موضوع واحد به نتیجه مشترکی برسیم. مثلاً قرآن کریم در مورد آسمانها و کهکشانها سخنی دارد لذا میتوانیم دادههای علم نجوم را با دادههای قرآن کریم متناظر قرار دهیم و خروجی واحدی را به دست آوریم. در اینجا به دنبال تفسیر نیستیم یا اینکه بگوییم این آیه درباره خورشید فلان سخن را گفته و علم هم آن را تأیید میکند و به دنبال تأیید و تطبیق نیستیم، بلکه هدف مطالعات میانرشتهای این است که در برخی موارد دادههای دیگر علوم را پایه قرار دهیم و بگوییم که مراد قرآن کریم از این آیه چیست.
تفاوت مطالعات میانرشتهای با تفسیر علمی چیست؟
تفاوت چندانی وجود ندارد، بلکه بستگی دارد که تفسیر علمی را چگونه معنا کنید. تفسیر علمی بدین معناست که گرایش ما علمی است و به سراغ آیات علمی قرآن کریم برویم و فهمی از آیات پیدا کنیم. سپس ببینیم که آیا علم هم آن را تأیید میکند یا خیر. در واقع این نگاه به دنبال مؤیدی برای آیات قرآن است اما اگر مطالعه تفسیر علمی قرآن بدین معناست که ببینیم علوم دیگر درباره یک موضوع چه گفتهاند و آن را بنمایه و مبنای فهم آیات قرآن قرار دهیم، مطالعه میانرشتهای نظری است و تفاوت چندانی میان آنها وجود ندارد و یکی از مصادیق تفسیر به رأی است.
چرا به نظرتان تفسیر به رأی است؟ در میان دیدگاههای مختلفی که درباره مطالعات میانرشتهای وجود دارد کدامیک را بیشتر قبول دارید؟
بستگی به مبنا دارد. یکی از مبانی این است که اصولاً گستره معارف قرآن به چه میزان است و آیا حدی برای این معارف قائل هستیم یا خیر؟ گاهی مبنای شما این است که قرآن در موضوعی به ما معرفت داده و در واقع نگاه حداکثری به قرآن داریم اما گاه نیز معتقدیم که قرآن برای هدایت بشر نازل شده است. پس قرآن آنچه انسان را در سعادت دنیوی و اخروی راهنمایی میکند بیان کرده است؛ به این شرط که عقل بشر آن را دریافت نکند، وگرنه اگر عقل موضوعی را دریافت کند، دیگر نیازی نیست که وحی بیاید.
اگر هم احیاناً وحی سخنی گفته سخنی امضایی بوده و تأسیسی نیست. در واقع یافته عقل را تأیید میکند. دیدگاهها در این باره متفاوت است، مثلاً مفسرانی همانند علامه طباطبایی یک دیدگاه و قدمایی همانند غزالی دیدگاه دیگری دارند. غزالی معتقد است که قرآن قلمرویی حداکثری دارد و هر علمی را میتوان از قرآن به دست آورد و جواب هر پرسش علمی را میتوان از قرآن گرفت. این نگاه حداکثری است و بعد از ایشان هم طرفدارانی داشته که معتقدند میتوان با مراجعه به قرآن بمب اتم یا جت ساخت اما مرحوم علامه طباطبایی میگوید که گاهی به دلایل عقلی نمیتوان گفت که قلمرو قرآن حداکثری است یا حداقلی، بلکه باید جواب را از قرآن به دست بیاورید که قرآن چه قلمرویی دارد.
علامه طباطبایی میگوید که قرآن کریم برای سعادت دنیوی و اخروی بشر نازل شده و معتقد است که دو آیه در قرآن وجود دارد که برای مفسران چالشبرانگیز است. یکی آیه ۱۵۹ سوره «انعام» که خداوند متعال فرموده است: «إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ ۚ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ؛ آنان که دین را پراکنده نمودند و (در آن) فرقه فرقه شدند (چشم از آنها بپوش) چنین کسان به کار تو نیایند، (و از دست آنها غمگین مباش که مجازات) کار آنها با خداست و بعد از این به آنچه میکردند آگاهشان میگرداند.» مفسرانی که نگاه حداکثری به قلمرو قرآن دارند میگویند که براساس این آیه، رطب و یابسی نیست، مگر اینکه در قرآن بیان شده باشد. پس اگر هر سؤالی در هر حوزه علمی داشته باشیم، میتوانیم جواب آن را از قرآن دریافت کنیم.
همچنین خداوند در آیه ۸۹ سوره «نحل» فرموده است: «وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِينَ؛ و ما بر تو این کتاب (قرآن عظیم) را فرستادیم تا حقیقت هر چیز را روشن کند و برای مسلمین هدایت و رحمت و بشارت باشد.» براساس این آیه قرآن بر هر چیزی آگاهی دارد. پس شما میتوانید پرسشهای پزشکی خود را از آن بپرسید و پاسخ بگیرید و حتی راه حل درمان کرونا هم در قرآن وجود دارد. مرحوم علامه طباطبایی میفرمایند که قرآن دارای دو ساحت و حقیقت لفظی و حقیقت فرامفهومی در مرتبه لوح محفوظی است. قرآنی که ما در محضر آن هستیم، قرآن ملفوظ است و اگر این قرآن را در نظر بگیریم، همه چیز در آن نیست و پاسخ همه سؤالات را نمیدهد و دلالتهای لفظی آن محدود است؛ لذا باید به سراغ علوم دیگر برویم و به پاسخ سؤالات خود دست یابیم.
البته قرآن یک حقیقت فرامادی هم دارد که ارتباط با آن در اختیار حضرات معصومین(ع) است و هر پرسشی که از امام داشته باشید، میتواند به دلیل اتصال به حقیقت قرآن پاسخ شما را بدهد لذا امام میتواند به شما بگوید که چگونه واکسن کرونا یا بمب اتم بسازید اما این را از قرآن و الفاظ به دست نمیآورد، بلکه به دلیل اتصال روحی بین امام و باطن قرآن است، اما کسانیکه قرآنپژوهی میکنند و مفسرند با دلالتهای لفظی قرآن سروکار دارند و این دلالتها محدودند. با این دیدگاه در بسیاری از حوزههایی که قرآن ورود نکرده است مطالعات میانرشتهای هم معنا پیدا نمیکند. نکته دیگر این است که شما به عنوان قرآنپژوه باید هدف تفسیری مشخصی داشته باشید. مرحوم علامه طباطبایی میفرماید که یگانه روش فهم صحیح قرآن، تفسیر قرآن به قرآن است و اگر هر منبع دیگری را در عرض قرآن قرار دهید، مصداق تفسیر به رأی است.
البته علامه طباطبایی میگویند که لازم است هر دو سال یکبار تفسیر جدیدی درباره قرآن نگاشته شود. پس اگر سؤال جدیدی پیش آمد و لازم بود که از سایر رشتهها برای پاسخگویی به سؤالات بهره ببریم باید چه اقدامی را انجام دهیم؟
مرحوم علامه طباطبایی میگویند که منبع قرآن است و باید با استفاده از قرآن، آن را فهمید. بحث این است که قرآن را باید استنطاق کرد. حضرت علی(ع) میفرمایند که باید قرآن را به سخن واداریم اما سؤال این است که چگونه باید این کار را انجام دهیم؟ باید سؤالات جدیدی را بیان کنیم و این سؤالات به دلیل دانش جدید است، یعنی هرچقدر مفسر دانش بیشتری داشته باشد، پرسشهای بیشتری هم خواهد داشت.
اگر علامه طباطبایی در فلسفه، عرفان نظری، فقه و اصول و تاریخ مجتهد نبود، نمیتوانست المیزان را بنویسد. در واقع تفسیر ایشان شبیه تفاسیری میشد که از هزار سال پیش نوشته شدهاند. علومی که علامه در آنها متبحر شد دستمایه و پشتوانه تفسیرشان است و منکر آن نیستیم و همانند نورافکنی بود که زوایای آیات را براساس قواعد تفسیری مشخص کرد. به بیان دیگر باید دیالوگی میان مفسر و آیات قرآن برقرار شود و این کار را علامه طباطبایی انجام داد. حال اگر از علامه سؤال کنید که چرا این معنا را از آیه فهمیدهاید؟ ایشان نمیگویند چون فلان قاعده فلسفی یا فلان دانشمند چنین چیزی میگوید، بلکه میگویند به خاطر فلان واژه است یا دلایل تفسیری دارد. بنابراین آنچه دانشهای دیگر به ما میدهند میتواند پشتوانهای برای ما باشد تا با تکیه بر قواعد تفسیری مراد آیه را بفهمیم.
ثبت دیدگاه